ایوانف نخستین نمایشنامه بلند آنتون چخوف (در گذشته ۱۹۰۴)، بزرگ نویسنده واقعگرا و طنزآفرین روسی است که نامبرداری او بیشتر از جهت نمایشنامهها و داستانهای کوتاه اوست. پرسوناژ اصلی این نمایشنامه، نیکلای الکسیویچ ایوانف مردی است باطنا نیک، خوشقلب و معصوم، اما ناتوان در عالم عمل، که قضا را محصور در محیطی سرشار از اعمال و اقوال مبتذل، کج فهمی، اتهام و افتراست. حتی نزدیکان او، از مباشر یا پیشکار او گرفته تا دوستان و آشنایانش، شناخت درستی از او ندارند و دائما یا در مورد او شایعه میپراگنند یا شایعات را باور میکنند. زنی دردمند و مسلول دارد که ماههای آخر عمر را میگذراند، زنی که ایوانف را عمیقا دوست میدارد و به خاطر او و ازدواج با او قید پدر و مادر مخالفخوان با این ازدواج را زده و حتی از دین یهود به مسیحیت گرویده و در حقیقت جز شوهر کسی را در این جهان ندارد و تنها دلخوشیاش حرف زدن با او یا پیانو زدن برای اوست. اما ایوانف از ملال حکمفرما بر فضای خانه و همسر بیمارش گریزان است و برای رفع بیحوصلگی گاهی عصرها به منزل لیبدف، بوروکرات پولپرست و در عین حال سادهلوح، میرود و در میهمانیهای پر از حرفها و حرکات لوس و بیمعنی (که بهویژه در محیط روشنفکر نمایان آن روز روسیه رواج داشته است) میرود. دختر لیبدف، ساشا، که ابتدا به انگیزه ترحم و دلسوزی نسبت به زندگی بیسامان و ملالانگیز ایوانف جذب او شده، پس از چندی به او دل میبازد و قصد دارد مرد محبوب خود را با احساس نوعی قهرمانی از چنان وضعیتی نجات دهد.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .