اسرایی که ایوان اوگارف با خود آورده بود، ستونی به درازای چند کیلومتر را تشکیل میدادند. در میان این اسرا، آنهایی که خطرناکتر بودند دستبند داشتند و با زنجیر به هم بسته شده بودند. تعدادی زن و کودک را هم به زین اسبها بسته و روی زمین میکشیدند و با آنها مثل حیوان رفتار میکردند. سوارکارانی هم که پشت سرشان در حرکت بودند، آنها را مجبور به رعایت نظم و ترتیب میکردند، عدهای هم از شدت خستگی روی زمین میافتادند و دیگر توان برخاستن نداشتند و همانجا میماندند. اسرا به دو گروه تقسیم شده بودند: تعدادی از آنها که میشل استروگف هم در میانشان بود در کولیوان دستگیر شده و اردوگاه تاتارها را ترک میکردند، و عدهای دیگر که در آخرین دقایق در اومسک به اسارت درآمده بودند، به اردوگاه منتقل میشدند، زیرا این دو گروه نباید با یکدیگر تماس میداشتند. بنابراین میشل استروگف، مادرش و نادیا هر سه از حضور هم بیخبر بودند. انتقال از اردوگاه به شهر تومسک در چنین شرایطی و زیر ضربات تازیانهی سربازان، عدهای را از پا درمیآورد. آنها میبایست از استپها میگذشتند و مسیر به خاطر عبور امیر و پیش قراولان پر از گردوغبار شده بود. اسرا باید به سرعت میرفتند و کوتاهترین استراحت هم بهندرت اتفاق میافتاد. طی کردن صد و پنجاه ورست، زیر آفتاب سوزان پایانناپذیر مینمود.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .