موضوع کتاب به داستانی ساده محدود میشود: جوانی شهری تصمیم میگیرد با کمک مردی یونانی به نام زوربا که بر حسب اتفاق با هم آشنا شدهاند، به استخراج یک معدن زغال سنگ قهوهای بپردازد، ولیکن چون تجربهی کافی و پول، و شاید شور و شوق واقعی، برای چنین کاری ندارد تلاشش به ثمر نمیرسد و به ناکامی میانجامد. تنها چیزی که از این کار برای نویسنده میماند خاطرهی لحظههای شگفتانگیزی است که با زوربای یونانی گذرانده است. وقایع مختلفی که به این برخورد تصادفی و به این دوستی اتفاقی پیوند میخورند_ مانند ماجراهای زوربا و بانو اورتانس، بانوی فرانسوی تبعید شده به یک آبادی همجوار، و قتل بیوهزنی که به ناحق به کشتن جوانی متهم شده است_ تنها بدین منظور در این داستان آمدهاند که شور و حال و دستودلبازی و شجاعت زوربا را بیشتر مجسم سازند،.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .