دو جور زندگی برای من ممکن است. یکی آن که با لیزا شروع کردم، زندگی خدمت و اداره ی ملک و فرزندد داری همراه با احترام مردم. اگر این زندگی را می پسندم جایی برای ستیانیدا نیست. بایست همان طور که گفتم او را از این جا دور کنم یا از میانش بردارم. باید که او نباشد… زندگی دیگر همین است این که ستیانیدا را از شوهرش بگیرم. به شوهرش پول بدهم و شرم و رسوایی را از یاد ببرم و با او زندگی کنم.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .