یک بار هنگام گردش، (در بهشت برزخی) مادرم خواست میوه ای برای خودش بچیند. برای همین دستش را... چه میوه ای بود ؟ هلو. او دستش را به سمت هلو که بر شاخه ای آویزان بود پیش برد. هلو را گرفت و به سمت خود کشید. لحظه ای بعد، هلو در دست مادرم بود و همزمان بر شاخه درخت. ببخشید؟ عرض کردم آن هلو هم در دست مادرم بود. هم بر شاخه درخت باقی مانده بود. باز هم نفهمیدم . بالاخره هلو از شاخه جدا شده بود یا نه ؟ هم شده بود، هم نشده بود. شده بود چون در دست مادرم بود. نشده بود چون روی شاخه باقی مانده بود. تلاش دردناک او را برای فهماندن حرفش درک می کردم. اما حرفش را نه . سعی کرد مرا از گیجی نجات دهد: دقت بفرمایید: توی بهشت هر میوه ای می تواند در آن واحد، در چندین جا باشد. بر درخت. در دست یکی از ارواح یا در دهان او ... به طور کلی در بهشت، چیزی از بین نمی رود. روح میتواند از رودخانه، مشتی آب بنوشد، بی آنکه ذره ای از آب رودخانه کم شود.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .