اگرچه بشریت از همان آغاز دوران باستان و همچنین سدههای میانه، به ذاتی بودن روح، ایمان داشت، اما در نیمه دوم سده نوزدهم، نوعی روانشناسی بدون روح پیدایش یافت و به سبب نفوذ مادیگرایی علمی، هرآنچه موجودیتش به چشم نمیآمد و لمس نمیشد، وجودش مورد تردید قرار گرفت و یا به عنوان امری فراسوی طبیعت، جنبه خارقالعاده و خوفناکی پیدا کرد. البته بیانصافی است اگر فلسفه و علوم طبیعی را مسبب چنین واژگونی کاملی بدانیم. در طول قرن نوزدهم، فراسوی طبیعت بودن روح، بایستی جای خود را به فراسوی طبیعتبودن ماده میداد. کنکاش در حل این واژگونی نامعقول به یاری فلسفه، یک شکست از پیش تعیین شده است. روح در طبقهبندی عقل آدمی نمیگنجد. کتاب حاضر چکیده برداشتها و کنکاشهای کارل گوستاو یونگ است در باب مسئله روح و درک انسان در هویت خویش.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .