دوربین به دست رو به دشت ایستاده بود؛ دشتی ساکت. اما فکرش می توانست برای جای خالی هیجان تصویری شایسته بی افریند؛ تصویر عبور شتاب زدة کامیونی که در پیچ و تاب جاده ای ناهموار بالا و پایین می رود یا تصویر برخورد دو دوست که اینک گذشت زمان را بی اثر می کنند. تصویر همچنین می توانست صدای کودکانة خنده ای شاد باشد میان بازوان پدری مهربان یا حتی می توانست بدرقة حزن آلود مرده ای باشد بر شانه های گروهی سیاهپوش... هر چه باشد، سکوت نباشد. موج باشد. حس تاب خوردن علفزار در دستان لرزان باد باشد. درخشش زردگون آفتاب میان خوشه های گندم یا چکیدن بارانی نرم و لطیف بر خاکی تشنه. هر چه باشد، یکنواخت نباشد.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .