داستان عاشقانه امیلیا و ویشز: می گویند عشق و نفرت احساسات یکسانی هستند که در شرایط مختلف تجربه می شوند و این درست است.مردی که در رویاهایم به سراغم می آید، در کابوس هایم نیز مرا آزار می دهد.او یک جنایتکار ماهر ، یک وکیل درخشان و یک دروغگوی زیباست. یک قلدر و یک ناجی یک هیولا و یک عاشق...ده سال پیش او مرا از یک شهر کوچکی که در آن زندگی می کردیم فراری داد.حالا او به دنبال من به نیویورک آمده است و تا زمانی که مرا با خود نبرد آنجا را ترک نخواهد کرد.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .