پدر و مادر پات و کوپ که هر دو دانشمند هستند، انتظار دارند فرزندانشان هم نابغه باشند، در حالی که هیچ کدام از آنها علاقهی زیادی به تحصیل ندارند. کوپ عاشق کتاب «سفر به مرکز زمین» است و دوست دارد اعماق زمین را ببیند. او شروع میکند به کندن تونلی طولانی در حیاط خانه. پات هم در کندن تونل به برادرش کمک میکند، تا اینکه تونل به لولهی گاز برخورد میکند و انفجار بزرگی رخ میدهد. کوپ و پات میتوانند از این سانحه جان سالم به در ببرند ولی این اتفاق باعث میشود پدر و مادر کوپ و پات محدودیتهای زیادی برای آنها در نظر بگیرند. در نهایت، روزی کوپ بیخبر از خانه خارج میشود و دیگر برنمیگردد. یک سال بعد از ناپدید شدن کوپ، بستهای به آدرس مدرسهی پات ارسال میشود که در آن یک دستگاه ضبط صدا و کارت حافظه است. در آن دستگاه ضبط، کوپ به خاطر ترک ناگهانی خانه از پات معذرت میخواهد و میگوید که در نیویورک است و دارد دربارهی شبکههای زیرزمینی تحقیق میکند. اما پس از چند نامه، دوباره هیچ خبری از کوپ نمیشود. پات مرتب به صندوق پستیاش سر میزند اما هیچ بسته ای از برادرش نمی آید. او دست به کار میشود و در تعطیلات کریسمس، تنها با قطار به نیویورک سفر میکند و آنجا اتفاقات زیادی برای او میافتد.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .