سطرهای برگزیدهی ناشر برای پشت جلد کتاب مادونایی با پالتوی خز: مادونایی با پالتوی خز، رمانی از صباحالدین علی موعد حرکت رسیده بود. مأمور قطار داشت درِ واگن را میبست. ماریا پودِر پرید روی پله، بعد بهسمت من خم شد، با صدایی آهسته، اما شمردهشمرده، گفت: «من الان دارم میروم. اما هروقت صدایم کنی میآیم...» اول متوجه منظورش نشدم. او هم یک آن درنگ کرد و ادامه داد: «به هرکجا که بگویی میآیم!» این بار فهمیده بودم. برای فشردن و بوسیدن دستهایش جهیدم. ماریا آنسو بود و قطار نرم و آهسته حرکت میکرد. مدتی کنار پنجرهای که او پشتش ایستاده بود، دویدم، بعد سرعتم را کاستم و درحالیکه دست تکان میدادم، فریاد زدم: «صدایت میکنم... مطمئن باش صدایت میکنم!»
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .