جنگ که شد خیلیها به سیلویا گفتند به ایالات متحده برگردد، اما او نمیخواست آدرین و دوستان دیگرش را ترک کند یا در شکسپیر و شرکا را ببندد. «او توانست کتابفروشی را سرپا نگه دارد تا اینکه روزی از روزهای سال ۱۹۴۱ افسری آلمانی از راه رسید تا نسخهای از فینیگانز ویک را که پشت ویترین دیده بود بخرد و وقتی سیلویا از فروش آن سر باز زد تهدیدش کرد که تمام اموالش را مصادره میکند. سیلویا و دوستانش در عرض چند ساعت تمام اسباب مغازه را به طبقهی بالا بردند و روی اسم مغازه را رنگ زدند. شکسپیر و شرکا دیگر وجود خارجی نداشت.» شکسپیر و شرکا هرگز بازگشایی نشد. سیلویا شش ماه را در اردوگاه گذراند. بعد از آزادی خیلیها کوشیدند قانعش کنند کتابفروشی را دوباره باز کند اما او دیگر دل و دماغ این کار را نداشت. خوشبختانه به جایش تصمیم گرفت این کتاب را بنویسد، بهترین یادوارهای که میشد از زندگی او بیرون کشید.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .