اریکا، زنی است که یک دختر به نام هانا و یک پسر به نام لیام دارد. هانا دختری چهارده ساله، کمی چاق، بهانهگیر و شلخته است و در مقابل، لیام پسری شانزده ساله، شیکپوش، خوشقیافه، دقیق، منضبط و قدردان مادر است. لیام بهتازگی رانندگی یاد گرفته، بهدقت و با حواس جمع رانندگی میکند و هرگز مست پشت فرمان نمینشیند. اریکا همراه با همسرش جیسون بیست سال زندگی مشترک را سپری کردهاند و خانوادهای خوشبخت به نظر میرسند. فریدا مک فادن (Freida McFadden) در کتاب پسر خوب (The Perfect Son) داستان این خانواده را در شرایطی روایت میکند که وقوع یک فاجعه همه چیز را دگرگون کرده است. جنازهای پیدا شده و لیام متهم ردیف اول این قتل است؛ درعینحال اریکا و جیسون ناباورانه تمام تلاششان را میکنند تا بیگناهی او را ثابت کنند. لیام در کتاب پسر خوب پسری جذاب است که هم سوگلی خانواده است و هم در مدرسه دخترهای زیادی مجذوب او میشوند. لیام نیز عاشق یکی از همکلاسیهایش به نام اولیویاست. با جلو رفتن داستان، وضعیت اولیه و همهی پیشبینیها و انتظاراتْ دگرگون شده و مشخص میشود که لیام چندان هم که به نظر میرسد پسر خوب و بیدردسری نیست؛ بلکه پیشینهای تاریک دارد. او در کودکی دختری را در کمد مهد کودک با دستان بسته، زندانی کرده و به همین دلیل از مهد کودک اخراج شده است. همین نقاط مبهم کنجکاوی پلیس را بر میانگیزد و تحقیقات بازپرس دربارهی سابقهی بزهکاری لیام ادامه مییابد.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .