هیجانات، شاید مهمترین بخش از زندگی ما باشند. هیجانها ما را شکل دادهاند، راهنماییمان میکنند، ما را تحت تأثیر قرار میدهند، به ما انگیزه میدهند، و بله درست است، گیجمان میکنند. اما فقط این نیست. اگر از دست دادن عزیزی را تجربه کرده باشید، حتماً میدانید که هیجانات چقدر دردناکاند. اگر آرزوهایتان را بربادرفته دیده باشید و اگر در زندگی کاری و عاطفی خود شکست سختی را تجربه کرده باشید حتماً میدانید که دچار هیجاناتی میشوید که احساس میکنید آنها را نمیشناسید. هیجاناتی که هرروز و هرکجا همراه ما هستند، میتوانند بهقدری دردناک باشند که زندگی را برایتان به جهنم تبدیل کنند آخ اگر میشد از هیجاناتمان کاسته میشد و به عقلانیتمان افزوده میشد، آیا در این صورت، در زندگی کمتر زخم میخوردیم. آیا هیجانات نوعی ضمیمه شناختی هستند که بدون آنها بهتر زندگی میکنیم؟ آیا هیجانات در خدمت هدفی بزرگتر هستند؟ میدانیم که هیجانات بخش زیادی از منابع ارزشمند مغزمان را به خود اختصاص دادهاند، بنابراین باید برای دلیلی تکامل یافته باشند. آن دلیل چیست؟ هیجانات چگونه در مغز شکل میگیرند؟ آیا آنها درون مغز نهادینهشدهاند و جزئی از سیمپیچی مغز به شمار میآیند؟ درست مثل نوزادی که بلافاصله بعد تولد میگرید؟ یا آنها در طی زمان و براثر تعاملات اجتماعی ما آموخته میشوند؟
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .