آرکادی به تازگی از دانشگاه پترزبورگ فارغ التحصیل شده است و به همراه یکی از دوستانش "بازازوف" به املاک ییلاقی پدرش در استانی دور افتاده در روسیه بازگشته است. پدر او، نیکولای، با خوشحالی دو مرد جوان را در املاک خود می پذیرد، اما برادر نیکولای، پاول، به زودی از فلسفه عجیب و غریب و نوپایی به نام "نیهیلیسم" که مردان جوان به ویژه بازاروف از آن طرفداری می کنند ناراحت می شود. نیکولای، در ابتدا با خوشحالی از بازگشت پسرش به خانه استقبال می کند، اما آرام آرام اضطراب وجود او را فرا می گیرد، زیرا متوجه می شود که نظرات آرکادی بسیار تحت تأثیر بازاروف است. از نظر او این عقاید رادیکال است و باعث می شود عقاید خودش را کنار بگذارد. نیکولای همیشه با انجام کارهایی از قبیل بازدید از پسرش در مدرسه سعی کرده تا حد ممکن امروزی بماند تا این دو نفر بتوانند به همان اندازه که قبلا بوده، نزدیک باشند اما این از نظر نیکولای شکست خورده است...
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .