استیون کینگ پس از مقدمهای خوب دربارهی ورودِ خانوادهی کرید به شهر جدید، حوادثِ باورنکردنی رمانش را یکی پس از دیگری رقم میزند، بدون آنکه در بیان فاجعههایی که بر سر خانواده میآید، لطافتی به خرج دهد. اولین قربانی، گربهی آنها، چرچ است. او توسط ماشینی زیر گرفته میشود و لوئی نمیداند این خبر بد را چگونه به فرزندانش بدهد. لوئی با راهنمایی جودسون به قبرستان حیوانات میرود تا چرچ را دفن کند. در کمال ناباوری صبحِ روز فردا چرچ صحیح و سالم به خانه بازمیگردد؛ اما او تفاوت فاحشی با قبل دارد. موشها و پرندهها را با وحشیگری تمام میدَردَد و بوی بسیار بدی از خود ساطع میکند. اینجاست که لوئی گربه را از خود دور میکند و به قبرستان بدگمان میشود. اتفاق دیگری که رمان غبرستان حیوانات خانگی را وارد نقطهی عطف بعدی میکند، مرگ یکی از اعضای خانواده است. حادثهای غیرمنتظره که داستان را به درون یک سیاهی بزرگتر و عمیقتر میکشاند و شرایط را بغرنجتر میکند! حالا آن خانوادهی خوشبخت که گویی در یک نفرین بیپایان گرفتار شدهاند، همراه با هم باید تصمیم بگیرند که متوفی را در کدام قبرستان شهر دفن کنند و همهچیز به همین تصمیم دشوار، هولناک و مهم بستگی دارد! استیون کینگ با ایجاد گرههای متعدد و بهنظر بازنشدنی، مخاطب را در حیرت فرو میبرد و او را در میان هر گره میپیچاند. تاجاییکه در واپسین خطوط داستان احساس میکنید که هیچگاه راه نجاتی برای خودتان و همینطور خانوادهی کرید پیدا نخواهید کرد!
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .