نمایشنامه درباره ی زنی به نام لیزاست که شوهرش او و نوزادش را ترک کرده است .شوهر او ،فدیا، مردی قمارباز،دائم الخمر و بی مسئولیت است که باده گساری و همراه شدن با کولی ها را به زندگی با زنش ترجیح داده است.دراین بین ویکتور ،دوست دوران بچگی لیزا که از قضا دلباخته ی او نیز می باشد برای کمک به لیزا به زندگی او وارد می شود.لیزا نامه ای می نویسد که درآن به فدیا التماس می کند که به زندگی شان بازگردد و از ویکتور می خواهد که نامه را به فدیا برساند.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .