در این نمایش نامه طنز، رویدادهایی از روابط و کشاکش بین دو خانواده مختلف، یعنی خانواده "حاج محمدباقر یزدی" و خانواده "حاج اسعد صحاف باشی" به تصویر کشیده میشود. در وسط این داستان، درخواست غیرمنتظرهای توسط "صحاف" به "یزدی" ارائه میشود؛ او میخواهد دکان خود را که در نزدیکی دکان "صحاف" واقع شده، از "یزدی" خریداری کند. اما "یزدی" از این پیشنهاد منصرف میشود و این مسئله منجر به ایجاد اختلافات جدی بین این دو خانواده میشود. واژه "مراد"، پسر "صحاف"، به "لیلا"، دختر "یزدی"، علاقهمند میشود و عشق را در دلهایشان میانگیزد. همچنین، "نوروز"، نوکر "صحاف"، تصمیم میگیرد با "گلی"، دختر "کلفت یزدی"، ازدواج کند. گزمهای هم در تصمیم به ازدواج با "عمه خانم"، خواهر "صحاف" دخیل میشود. این توالف و رویدادها باعث تشدید اختلافات و دشمنیهای بین دو خانواده میشود و داستان ادامه پیدا میکند.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .