«آرزوهای بربادرفته» داستان داوید سشار و لوسین دو روبامپره است که هر دو شاعرند و با هم دوستی دارند. داوید در طول داستان ابتکاری برای تولید کاغذ ارزان پیدا میکند و فریب سرمایهداران را میخورد؛ اما دوستش، لوسین، به شعرسراییهای ناب مشغول میشود. نویسنده داستانِ تقابل این دو شخصیت و تصمیمهای متفاوتشان را به تصویر میکشد و درواقع دو گرایش مختلف را در تبدیل فرآوردههای ذهنی به کالا نشان میدهد. در این میان لوسین که آرزوی شاعر شدن دارد، با کمک زنی متأهل و ثروتمند به پاریس میرود. او در پاریس با این واقعیت مواجه میشود که برای کسب موفقیت به چیزی بیش از استعداد و توانمندی نیاز است و آن پول، سیاستورزی، بیاخلاقی و… است. از اینرو در محافل ادبی و اعیانی از سوی دیگران پذیرفته نمیشود. در این اثر به نقل از لوکاچ «تبدیل ادبیات به کالا با تمامی ابعاد و جوانبش» ترسیم شده و به مفاهیم عمیقی همچون عشق، هوس، مادر و… با نکتهسنجی و باریکبینی بسیار پرداخته میشود.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .