ماکس شلر (1874-1928) در سنت پدیدارشناسی در میان فیلسوفان عمده قاره آلمان در اوایل قرن بیستم مورد احترام و نادیده گرفته شده بود. مشاهدات و بینشهای او در مورد «شکل خاص نفرت انسانی» و پدیدههای اجتماعی و روانشناختی مرتبط، مبنایی توصیفی برای مفهوم فلسفی او از «کینه» فراهم کرد. شلر در سال 1928 به طور غیرمنتظره ای بر اثر حمله قلبی درگذشت. استنباط از افکار او از آن زمان همواره علاقه و بحث در مورد موضوعات مختلف را برانگیخته است. آثار او در فهرست کتاب سوزاندن نازی ها قرار داشت. به عنوان مفهومی که به مطالعه اخلاق تعلق دارد، کینه توزی بیانگر فرآیند متضاد اخلاق غیررسمی ارزشهای شلر است. اما همچنین میتوان گفت که کینه توزی به یکباره تاریکترین و همچنین روانشناختیترین و جامعهشناختیترین موضوعات شلر است که نشاندهنده بسیاری از یافتههای بعدی در آن علوم اجتماعی خاص است. خرد عامیانه با شناختن کینه توزی بهعنوان یک چرخش ذهنی خودشکسته که غیرمولد و در نهایت اتلاف وقت و انرژی است، به معنای شلر نزدیکتر میشود. بلوغ به بسیاری از ما میگوید که تنفر پایدار به فرد نفرتانگیز بسیار بیشتر از هدف نفرت ما آسیب میزند. نفرت پایدار با جلوگیری از پیشرفت رشد عاطفی فراتر از احساس درد که به نوعی توسط کسی یا چیزی که منفور است (یعنی شخص دیگری، گروه یا طبقه ای از افراد) به بردگی می کشد.