نمایشنامه داستان یک زناشویی است که در آن زن به ناگزیر با مرد ولنگارِ خویش میماند، ولی میجنگد برای زندگی، برای پسرش، برای خود آوری شوی، برای آبرو و… ولی شگفتا که جنگ با مرگِ شوهر هم پایان نمییابد. زندگیها مهر و نشانِ خود را بر آینده و آیندگان هم مینهند. آیندگان، خواهناخواه، به پیشینیان خود بندند و از این راه بسا چیزها میگیرند که زندگیشان را خواهند ساخت یا کاست. گناهِ پدران یا مادران تنها پاگیر خودشان نمیشود. زندگیها در هم سرریز میکند. آنگاه که خانم آلوینگ ، زنِ نمایشنامه، گمان میبرد زمان بدرود با تلخکامیهای گذشته فرارسیده و میتواند سبکبار به پیش رو بنگرد، چیزهایی به سرش میآید که زندگیاش را واژگون میکند. میبیند که گذشته هیچگاه پایان نیافته و نمییابد و هر دمی در دمِ پس از خود روان میشود، که جنگ دیروز اگر رویاروی و با خود شوهر بود، اینک بامردهریگِ اوست و با پَرهیبهایی که بیرون و درون او را گرفتهاند. شبِ او به بامدادی سهمناک راه میبرد.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .