بکا سینگر روز بسیار بدی را پشت سر گذاشته است. بهترین دوستش هارپر او را رها کرده و بکا هیچ دوستی ندارد و تنها مانده است. و در همین وقت جعبهای با پست از راه می¬رسد. توی جعبه چیست؟ یک دستبند با یک یادداشت مرموز که به بکا می¬گوید یک آرزو بکند. بکا دستبند را به دست می¬بندد (خب چرا که نه؟) و آرزو می¬کند که دوست و رفیق داشته باشد. یک عالمه دوست. خیلی زیاد. و به همین سادگی جادو عمل میکند! یک دفعه همه می¬خواهند بهترین دوست بکا باشند. از بچه¬های مدرسه گرفته تا معلم¬ها (!) و مادر خودش (!!). وقتی اوضاع از کنترل خارج می¬شود، بکا کم¬کم از خود می¬پرسد: نکند این جادو طلسم است؟
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .