براي فابل هفده ساله، دختر قدرتمندترين تاجر نروز، دريا تنها خانهاي است که تابهحال ميشناخته. چهارسال از شبي که شاهد غرق شدن مادرش در اثر طوفاني سهمگين بود، ميگذرد و درست روز بعد از آن حادثه، پدرش او را در جزيرهاي افسانهاي که پر از دزد و راهزن بود رها ميکند. فابل براي زنده ماندن بايد ياد بگيرد که چطور رازهاي خودش را مخفي نگه دارد، به کسي اعتماد نکند و فقط به تواناييهاي منحصر به فردي که مادرش به او آموخته است متکي باشد. تنها هدفي که به او انگيزهي ادامه دادن ميدهد يافتن راهي به خارج از اين جزيره، پيداکردن پدرش و بازپسگيري جايگاه خود به عنوان يکي از اعضاي کشتي اوست. براي اين کار فابل به کمک تاجر جواني به نام وست نياز دارد تا او را از جزيره خارج کرده، از نروز بگذراند و به پدرش برساند. اما از آخرين باري که پدرش را ديده، رقيبان او و خطرهايي که در تجارتش وجود دارد چند برابر شدهاند و فابل خيلي زود متوجه ميشود که وست آن کسي که تصور ميکرده نيست! اکنون هر دو آنها براي زنده ماندن ناچارند در کنار يکديگر با خطراتي بسيار بزرگتر از طوفانهاي نروز روبهرو شوند.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .