دختر کنت نوویلِ نجیبزاده از قصر پدرش گریخته و زنی پیشگو او را شبانه در جنگل پیدا کرده و با خود به خانهاش برده است. کنت که اصلا از غیبت دخترش با خبر نشده اکنون بعد از تلفن پیشگو به خانه او آمده تا دخترش را ببرد. پیشگو ضمن شماتت او بابت بیتوجهی به دخترش پیشگویی میکند که کنت در ضیافتی که به زودی در قصر خود میدهد کسی را خواهد کشت. این اتفاق در حالی قرار است بیفتد که کنت ورشکست شده و چیزی نمانده که قصرش را از دست بدهد. این موقعیتی است که املی نوتوم در رمان جنایت کنت نوویل آن را دستمایه داستان خود قرار داده است. در بخشی از این رمان میخوانید: «پیشگو به او نزدیک شد و با شور و حرارت دستش را گرفت، انگار بخواهد به او بفهماند در کنار اوست اما به محض لمس کف دست کنت، حالت چهرهاش عوض شد. گفت: -قرار است به زودی ضیافتی بزرگ در قصرتان بدهید؟ -همینطور است. -در این مهمانی شما یکی از مهمانان را میکشید. کنت، رنگپریده، فریاد زد: -ببخشید؟ پیشگو دست کنت نوویل را رها کرد و لبخند زد.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .