کتاب گربه ای که ذن یاد می داد داستان یک گربه و موش صحرایی است که در شهری زندگی میکنند. روزی گربه از موش صحرایی میپرسد چطور میتواند به آرامش و مقبولیت برسد؟ موش صحرایی به او میگوید در دوردستها درخت کاج کهنسالی است که هرکسی روی شاخههایش بنشیند به آرامش و درک بینظیری میرسد. بنابراین گربه تصمیم میگیرد راهی سفر دور و درازی بشود و این درخت را از نزدیک ببیند. او در طول راه با حیوانات زیادی مواجه میشود و با آنها معاشرت میکند. در طول گفتوگوهای آنها گربه از درسهایی که در زندگی فراگرفته میگوید. گاهی اوقات هم حیوانات هستند که به او درسهای بزرگ میدهند. درنهایت او با «ذن» آشنا میشود و متوجه میشود که بسیاری از درسهایی که یاد گرفته بود همه در شاخهٔ ذن قرار دارند. او میخواهد به خوانندهها بیاموزد که چیزهای خوب اغلب از چیزهای بد به وجود میآیند
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .