جموعه انسان عشق عدالت شاید شاهدی باشد بر بیش از نیمی از کار و موفقیتِ آلبر کامو؛ مجموعهای از همهی نمایشنامههای تالیفی و اقتباسی او که بیاغراق میتوان آنها را معدل اندیشه و قلم او دانست؛ چه وقتی که اثر داستایفسکی یا فاکنر را با روح خود از نو میآفریند چه آن وقت که، در فرانسهی تحت اشغال، مارتا را در دل سیاهترین روزهای مسافرخانهای در چکسلواکی خلق میکند. حال ممکن است این سوال پیش بیاید که آیا ما باید نمایشنامههای آلبر کامو را فلسفی قلمداد کنیم؟ اگر مقصود از «تئاتر فلسفی» کماکان شکلی منسوخ از هنر دراماتیک است که در آن هرگونه کنش و حرکتی زیر وزنِ اصول نظری بیاثر میشود، خیر. هیچ نمایشنامهای را نمیتوان یافت که مانند سوءتفاهم، که با شکلگیری براساس طرحی صرفاً تراژیک، به مقابله با همهی اصول نظری میپردازد، از تئاتر«انتقادی» فاصله داشته باشد و هیچ نمایشنامهای را نمیتوان بیش از کالیگولا، که به نظر میرسد همهی اعتبارش را وامدار تاریخ است، «دراماتیک» دانست.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .