داستان کتاب شبهای روشن، دربارهی زندگی و احساسات پسر جوان تنهایی است که در شهر سنپترزبورگ برای خود میچرخد. او درددلها و دلتنگیهایش را با خیابانها و در و دیوارهای شهر قسمت میکند. بعد ناگهان به طور اتفاقی به دختری برمیخورد که در انتظار معشوقش است. دختر هیچ متوجه حضور پسر در کنارش نمیشود و پسر هم از آنجا میرود. اما زمانی که میبیند دختر فریاد میکشد و به کمک احتیاج دارد، به آن سمت برمیگردد و دختر را از دست مرد مستی که آنجاست، نجات میدهد. آشنایی این دو نفر با یکدیگر مانند نوری است که به زندگی پسر تابیده شده است. آنها داستانشان را برای همدیگر تعریف میکنند و ... شبهای روشن را در زمره شاهکارهای داستایفسکی نمیدانند. حداقل آن عمق و گستردگی رمانهای جنایت و مکافات یا ابله را ندارد. چرا که داستایفسکی شبهای روشن را پیش از رفتن به سیبری یعنی پیش از دوران بلوغ آثار هنریاش نوشته است. اما چه چیز باعث شده این رمان هنوز جزو کتابهای محبوب خوانندگان باشد؟ کتابی که خود داستایفسکی آن را «رمان احساساتی از خاطرات یک خیالاتی» میخواند. سادگی روایت و زیبایی و لطافت داستان، یکی از دلایل محبوبیت شبهای روشن است.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .