آلیس و خواهرش کنار جوی آبی نشستهاند که خرگوشی از کنار آنها میجهد. آلیس او را دنبال میکند و ناگهان خودش را در لانهی خرگوش میبیند. آنجا خوابش میبرد؛ در حالی که صدایی در سرش زمزمه میکند: پایین. پایین. پایین تر. مدتی میگذرد و آلیس داخل راهرویی پایین میآید که میزی شیشهای در آن است. کلیدی روی میز است که توجهش را جلب میکند. آن را برمیدارد تا روی قفل تمام درهای راهرو امتحان کند. داستان آلیس در سرزمین عجایب اولین داستانی است که به شکل ویژه برای کودکان نوشته شده، بی آنکه ردپایی از آموزش و اندرز در آن دیده شود و راز ماندگاری آن نیز همین است.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .