وقتی غریبه ای جذاب در کافی شاپ از «فیکسی» می خواهد که برای چند لحظه حواسش به لپ تاپ او باشد، «فیکسی» نه تنها قبول می کند، بلکه در نهایت آن را از دردسر حتمی نیز نجات می دهد. صاحب کامپیوتر، «سباستین»، به منظور تشکر از او، برایش می نویسد «جبران می کنم». اما «فیکسی» قصد ندارد از این موقعیت استفاده کند—تا این که دوست مورد علاقه اش، «راین»، به زندگی او بازمی گردد و به کمکش نیاز دارد؛ به همین خاطر «فیکسی» از «سباستین» کمک می خواهد. اما اوضاع طبق برنامه پیش نمی رود و حالا این «فیکسی» است که به «سباستین» مدیون است. در طول این جبران های ریز و درشت، «فیکسی» احساس می کند که در میان گذشته ای که به آن عادت کرده، و آینده ای که لیاقتش را دارد، گیر افتاده است.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .