ین کتاب داستانی جذاب درباره کاردینال ریشیلو که دیوانهوار عاشق ملکه آن اتریش همسر لویی سیزدهم شده است و صدراعظم تلاش میکند به هر شکل دل او را به دست بیاورد اما وقتی که موفق نمیشود، سعی در خراب کردن آن اتریش در مقابل لویی سیزدهم را دارد. او روزی تصمیم میگیرد کاخ جدیدش را به ملکه آن تقدیم کند نامهای عاشقانه به او مینویسد و کاخ را به او اهدا کند اما این نامه که اگر به دست لویی برسد سریعا حکم اعدام کاردینال را امضا میکند اما نامه در راه ربوده میشود. و داستان از همین جا آغاز میشود. خواندن کتاب عشق صدر اعظم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی مخصوصا داستان تاریخی پیشنهاد میکنیم. بخشی از کتاب عشق صدر اعظم ریشلیو از این حرف طوری به هیجان درآمد که بازوی او را گرفت و پرسید: چه میگویی؟ آیا آنچه میگویی واقعیت دارد؟ کشیش گفت: بلی عالیجناب. عرض میکنم که علیاحضرت ملکهٔ فرانسه وارد نمازخانه شدند و اگر جسارت نباشد به عرض میرسانم اگر شما خواهان او هستید، او از آنِ شما خواهد شد. ریشلیو حیرتزده پرسید: آیا حواس تو پریشان شده و هذیان میگویی؟ کشیش پاسخ داد: خیر عالیجناب، حواس من پرت نشده و هذیان نمیگویم و آنچه عرض میکنم عین حقیقت است و گویا در گذشته به شما ثابت کردهام که در حرفهٔ خود تخصص دارم و میدانم چه باید بکنم و نیز میدانم چگونه باید گوش فرا داد و اظهارات محرمانهٔ دیگران را شنید و در صورت لزوم چند کلمه حرف زد. کاردینال ریشلیو که میدانست هیچ جمله از کلام آن کشیش بدون معنی نیست پرسید: مگر تو چیزی گفتی؟ و در این صورت، گفتهٔ تو چه بوده است؟
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .