فومیکو ۲۸ ساله است، او زن جوان و زیبا و موفقی است که در یک شرکت بزرگ کار میکند. در یکی از کارهایش با مردی آشنا شده است و به هم علاقه دارند. همه چیز در زندگی فومیکو طبیعی است تا اینکه یک روز مرد از او میخواهد همدیگر را ملاقات کنند. یک ملاقات به ظاهر ساده و معمولی. زمانی که به کافهای که همیشه میرفتند میروند متوجه میشوند که کافه تعطیل است. آنها در همان مطقه یک کافه پیدا میکنند که زیرزمین کوچکی است، مجموعه ۹ نفر در آن کافه جا میشوند و جای کوچکی است. مرد به فومیکو میگوید میخواهد برای کار به آمریکا برود، فومیکو بهخاطر غرورش چیزی نمیگوید و مرد هم او را ترک میکند. در همین زمان فومیکو در یک برنامه مستند میفهمد کافهای که در آن بودهاند طبق افسانههای محلی این فرصت را به آنها میدهد که به گذشته سفر کنند، اما هیچ گزارشی از یک سفر واقعی وجود ندارد. او به کافه میآید و به صاحب کافه میگوید که میخواهد به گذشته برگردد. صاحب کافه به راحتی قبول میکند اما برای اون چندین محدودیت و شرط مطرح میکند، فومیکو به این شرطها فکر میکند اما یک محدودیت بزرگتر وجود دارد،او فقط میتواند از روی یک صندلی به گذشته برود و این جای همیشگی موجودی ترسناک است.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .