«در یکی از جلسه های داستان خوانی خانمی داستانی خواند که انتقادهای شدیدی به داستان او شد. این انتقادها او را آشفته کرد. خانمی بود علاقه مند و با پشتکار و تا حدی آشنا به اصول داستان نویسی، اما اینکه چرا داستان هایش پر ایراد از آب در می آمد مرا به فکر فرو برد. به داستان هایی که پیش از آن جلسه خوانده بود و انتقادهای تندی که به آن ها شده بود فکر کردم؛ داستان هایی بود تمثیلی و نمادی، بی آنکه کیفیت های مفروض این داستان ها را تا حد قابل قبولی داشته باشد؛ اشکال وعدم پیشرفت او در داستان هایش از همین ناآگاهی ناشی می شد…»
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .