شعر زمان ما هوشنگ ابتهاج
شعر زمان ما هوشنگ ابتهاج

شعر زمان ما هوشنگ ابتهاج

شناسه محصول : 205596

0 نفر
قیمت : 3,850,000 ريال
علاقه مندی

ویژگی های محصول
  1. نویسنده: هوشنگ ابتهاج
  1. مترجم: فیض شریفی
  1. نوع جلد: شز-رقعی
  1. تعداد صفحات: 431
  1. سال چاپ: 1401
شابک (ISBN)
  • 9786222673000

حقیقت اینه که بچه‏‏ی اول پدر و مادرم، یه پسری بود که تا به دنيا اومد مرد و اگه این اتفاق نيفتاده بود. من بی‏شک به دنیا نيامده بودم… پدر و مادرم هر سه سال، سه سال و نیم یک بار بچه‏‏دار شدن. من متولد ۱۳۰۶ هستم. بعد از من سه تا خواهرهام هستن. اول پروینه که ۱۳۰۹ به دنیا اومده، خواهر بعدیم منصوره ۱۳۱۲ به دنیا اومده، یه خواهر ديگه‏ام که چند سال پیش مرد ۱۳۱۶ متولد شده بود. به هر حال اگه اون بچه مونده بود من بی‏شک نبودم و یکی ديگه چند سال ديگه رو گرفتم. مردن او باعث تولد من شد. بعد همین اتفاق باعث شد که خونواده‏ام خيلی با ترس‏ و لرز منو بزرگ کردن از ترس این که مبادا بمیرم… با هر اتفاق مختصری که واسم می‏افتاد نذر و نیاز می‏کردن؛ یک چيزی بود به نام چل بسم‏الله که به گردنم آویزون می‏کردن و سر کتاب باز می‏کردن و دعا و تعویذ. به هر حال خيلی عزیز دردانه بودم .در طبیعت من از بچگی یک جور قدَری و سرکشی و اطاعت‏ نکردن بود. خیلی هم مردم آزار بودم… یه پسری بود عبدالله که از من کوچک‏‏تر بود. من طنابو از پس گردن و زیر بازوش رد می‏کردم مثل اسب‏ درشکه، یه ترکه هم توی دستم بود. من از او بزرگ‏تر بودم و تندتر می‏دویدم. این بیچاره برای این که من بهش نرسم پر می‏گرفت. گاهی هم اونو قل می‏دادم روی زمين… من همیشه از بچگی، زورم از دور و بری‏هام بیش‏تر بود… یه همکلاسی داشتيم که خیلی هم یقُر بود. نمی‏دونم سرچی دعوامون شد. دوستم فرهنگ دیوسالار، برای این که ما رو از هم جدا بکنه مثلاً(مثلاً را با عتاب و طعنه می‏گويد)، اومد من رو از پشت گرفت. اون هم مشتو خوابوند تو دماغم. برق از چشم من پرید. من هنوز يادمه… خون راه افتاد.

نویسنده :

مترجم :

نوع جلد :
شز-رقعی

تعداد صفحات :
431

سال چاپ :
1401

ناشر :

کد ناشر :
10831

نوبت چاپ :
1

تعداد جلد :
1

ثبت نظر

شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .





محصولات هم گروه

; ;