یکی از طوفان های ناگهانی و بی علت، پدر جک را به محلی نامعلوم می برد. تنها راهی که به ذهن جک می رسد آن است که گاوشان را با لوبیاهای سحرآمیزی که می توانند او را به آن سوی ابرها برسانند معاوضه کند. او به همراه خواهرش و یک غاز جادویی، سفرشان را آغاز می کنند. جک بالاخره با چشم های خودش غول های بزرگ را می بیند و متوجه می شود که آن ها هم مشکلاتی به بزرگیِ خودشان دارند...
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .