همهٔ ما کموبیش بهطور مداوم احساسات گوناگون داریم، هر لحظه که بیداریم (حتی در زمان خوابمان) بدون اینکه احتیاج به تأیید و اجازهٔ کسی داشته باشیم. حسنکردن مانند فکرنکردن است یا نفس نکشیدن. اما در زندگی جوری وانمود میکنیم که انگار خلاف این است. احساسات حقیقیمان میتوانند آشفته، ناجور، گیجکننده و حتی اعتیادآور باشند. آنها باعث میشوند که ما در برابر دیگران آسیبپذیر، بیپناه و عریان باشیم؛ دست به انجام کارهایی بزنیم که آرزو میکنیم ایکاش هیچوقت انجامشان نمیدادیم. جای تعجب نیست که بعضیاوقات احساساتمان موجب هراسمان میشوند؛ چون به نظر خیلی خارج از کنترل میرسند. بیشتر اوقات ما تمام تلاشمان را میکنیم که احساسات را انکار یا پنهان کنیم، حتی از خودمان. نگرش و رفتار ما به احساسات به فرزندانمان نیز سرایت میکند؛ فرزندانی که با الگوبرداری از ما، والدینشان و معلمانشان، نحوهٔ برخورد با احساسات را میآموزند. بچههایمان پیامی که میفرستیم را خوب و واضح دریافت میکنند؛ بنابراین طولی نمیکشد که آنها نیز از ما میآموزند حتی ضروریترین پیامهایی را که از اعماق وجودشان دریافت میکنند سرکوب کنند؛ همانطور که ما همزمانی انجام این کار را آموختیم. بدین طریق ما اجازهٔ احساسکردن را از خودمان و همینطور از دیگران سلب میکنیم. سختیها را تحمل میکنیم، روی احساساتمان سرپوش میگذاریم و آنها را خفه میکنیم، و گاهی ازخودبیخود میشویم.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .