غرق در سکوت چیزهایی که احاطهاش میکردند به دوروبرش نگاه کرد. پرهیبهایشان را برانداز کرد، و برای نخستینبار پی برد که آنها هم دقیقاً مانند او رنگی ندارند. با خودش فکر کرد درواقع تمام چیزهایی که او دور خودش جمع کرده فقط مهرومومهایی هستند نهادهشده بر قفلهای زندگی که وقتی باز شوند اندوه رها خواهند کرد؛ سدهای کوچکی هستند که خود او دور تنهاییاش کشیده تا آن را تحملپذیر و درنتیجه مطمئنتر کند.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .