پس از وحشت رژیم نازی در جنگ جهانی دوم، جریان اصلی جهان علمی به اصلاح نژادی و مطالعه تفاوتهای نژادی پشت کرد. اما شبکه ای جهانی از نژادپرستان روشنفکر و جدایی طلبان بی سر و صدا مجلاتی را تأسیس کردند و بودجه تحقیقاتی را تأمین کردند و از نوع مطالعات نامرغوبی بودند که در نهایت در عنوان «منحنی زنگ» ریچارد هرنشتاین و چارلز موری در سال 1994 ذکر شد، که ظاهرا تفاوت های هوش را در بین نژادها نشان می داد. اگر اکثریت قریب به اتفاق دانشمندان و محققان این ایده ها را رد می کردند و نژاد را یک سازه اجتماعی می دانستند، این ایده ای بود که همچنان توانسته بود به نحوی در روشی که دانشمندان در مورد تنوع انسانی و ژنتیک فکر می کردند، زنده بماند. آنجلا ساینی با تشریح اظهارات و کارهای دانشمندان معاصری که در مورد تنوع زیستی انسان مطالعه میکنند، که اکثر آنها ادعا میکنند فقط دادهها را دنبال میکنند، به ما نشان میدهد که چگونه، بارها و بارها، حتی دانشمندان جریان اصلی به این ایده که نژاد از نظر بیولوژیکی واقعی است، چسبیدهاند. همانطور که درک ما از ویژگیهای پیچیده مانند هوش و تأثیرات محیطی و فرهنگی بر انسانها، از سطح مولکولی به بالا، افزایش مییابد، امید به یافتن تفاوتهای ژنتیکی ساده بین «نژادها» را نیز توجیه میکند.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .