و پیرمردیست تنها، لاغر و نحیف، با چینهای عمیقی در پشت گردنش و لکههای پوستی ناشی از آفتاب حارهای روی گونهها که 84 روز دست خالی به کلبهی فقیرانهاش بازگشته و اکنون در روز هشتاد و پنجم به دریا میرود تا بخت رفتهاش را به هر قیمتی که شده، بازگرداند. اما پیرمرد تنها قهرمان این قصهی شگفتانگیز نیست، دریا اینجا، در جهانی که همینگوی میآفریند موجودیتی زنده و ملموس دارد، بدون آنکه وارد فانتزی شود. دریا در قصهی پیرمرد و دریا بهسان داستان اودیسهی هومر عرصهی حماسهآفرینی انسان است با طبیعت. پیرمرد و دریا همانگونه که خود ارنست همینگوی نیز گفته، عصارهی زندگی و هنر اوست و اگر تنها همین داستان را مینوشت، باز هم همینگویِ تأثیرگذار قرن میشد. علاوهبر سانتیاگویِ پیر و پسرکِ دستارش، ماهی غولپیکری که شانس آخر پیرمرد است، بیآنکه چهرهی روشنی داشته باشد یا حرف بزند، شخصیت دیگر داستان است که هویتی انسانی مییابد تا آنجا که پیرمرد خود را شبیه ماهی یا ماهی را شبیه خود میداند و در تمام طول داستان او را برادر خطاب میکند. پیرمردِ ماهیگیر با اینکه برای ماهی دل میسوزاند و با او همدردی میکند، اما میداند که چارهای جز کشتن او ندارد؛ زیرا شکار این ماهی بیش و پیش از آنکه به کار امرار معاش پیرمرد بیاید، برای امید او به زندگی و حفظ غرورش ضروریست.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .