گابریل گارسیا مارکز (Gabriel Garcia Marquez) کتاب خود را با اعدام سرهنگ آئورلیانو بوئندیا آغاز میکند و کتاب روال خود را با مرگ و ناپدید شدن تعداد زیادی از اعضای این خانواده ادامه میدهد. این خانواده در تمام این سالها هیچ ارتباطی با دنیای بیرون از دهکدهی خودشان ندارند و تنها ارتباط آنان با این دهکده کولیهایی هستند که هر از چند گاهی برای آنان کالا میآورند و آنان را با تکنولوژیهای روز آشنا می کنند. مارکز در خلال اینکه مخاطب را با افراد این خانواده آشنا میکند از درگیریها و کشمکشهای آنها در مقابل میل به تنهایی و نیاز به عشق میگوید.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .