کتاب با من بمان در ۱۰ ماه و ۲۵ روز زندگی ، داستانی بلند از حکایتی واقعیت مند که نوشته هایش در پس پرده نانوشته ها و ناگفته ها کوتاه ماند .. روزگار عجیبی است ، عجیب تر از آن دوران غریبی است . غربتی که مفهومش آن چنان نامفهوم است که مرا در عمق خود سرگردان کرده و دورانی که نه به ساختارگرایی سنتی وابسته است و نه چنگی به ساختار شکنی مدرن می زند … این کتاب روایتگر زندگی عاطفی ، نانوشته ای است از دیار هستی در این دوران نیستی . متن هایی که نوشته هایش ، در سکوتی مطلق نانوشته ماند . نثرهایی که تک تک کلماتش در پی به سرانجام نرسیدن حرف هایم تسلیم نهایت نشد . روایتی که شروعی خاص بر نهادینه کردن صداقت در عاطفه و نه سیاست در احساس به خود دیده بود . حکایتی که با لبخندی معصوم چشم به چهان گشود .. حکایتی که تندیسی زیبا از گرانبهای عشق بر وجودیت من در مفهوم او ساخت … اما … غافل از سایه سنگین روزگار در رسم بد دوران … در قسمتی از این رمان می خوانیم : اولین دیدار عاطفی من و مهربانو در کلینیک دندانپزشکی رخ داد . چه روزی بود ، آنقدر محو نظاره کردن مهربانو بودم که دندان درد از خاطره ام رفته بود . دعاهایم برآورده شده بود . مهربانو در کنار من نشسته بود و من در بهت چهره معصومانه اش محو لبخندش شده بودم . نمی دانم چه به سر من آمده بود . زمان هایی که در کنار مهربانو سپری می شد آنقدر سریع پیش می رفت که تنها خواسته من از خدا این بود که زمان برای چندین ساعت متوقف شود و من غرق در چشمان مهربانو باقی بمانم . اما …
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .